شمه ای از زندگینامه سید محمدفشاركی اصفهانی
ولادت
آیت الله سید محمد بن قاسم فشاركی اصفهانی؛ درسال 1253 قمری 1217 شمسی در فشارك به دنیا آمد. جد بزرگ او امیر شریف سالها قبل از آن از زواره به فشارك آمده بودند و برادر امیر شریف بنام امیر مشرف به روستای ویر در همان حوالی می رود. در سن 11 سالگی به عراق رفت. و كفالت او را برادر بزرگش ابراهیم ملقب به «كبیر» بر عهده گرفت. و برخی دروس را نزد برادر و مابقی را مانند فقه و اصول را نزد علمای دیگر مانند آیت الله فاضل اردكانی و حاجی آقا حسن بن سید مجاهد گذراند. در سال 1286 قمری به نجف رفت و در محضر آیت الله حاج میرزا محمد حسن شیرازی تلمذ كرد و در سال 1291 به همراه آیت الله شیرازی به سامرا رفت. پس از وفات آیت الله شیرازی مجدداً در سال 1312 هجری قمری به نجف بازگشت.
آنطور كه آقا بزرگ تهرانی در كتاب خود می فرماید، در مسجد هندی در نجف كرسی تدریس داشت كه حدود 300 شاگرد در كلاسش حاضر می شدند. شیخ عباس قمی در فواید الرضویه می فرماید: زمانی كه آیت الله شیرازی در شعبان 1312 وفات كرد بزرگان به او رجوع كردند زیرا اعتقاد داشتند كه او اعلم پس از میرزاست و از او خواستند كه تصدی امور شرع و مرجعیت را بر عهده بگیرد ولی ایشان می فرماید: من خود می دانم كه شایسته این كار نیستم زیرا ریاست امور شرعی نیاز به امور دیگری غیر از علم دارد و من در این امور وسواس خاصی دارم و من به غیر از تدریس به كاری نباید مشغول شوم. به ایشان اشاره كرد كه به سراغ مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی بروند. كه این یكی از دلایل بلندی همت و پاكی نفس و اخلاص قلب این بزرگوار بوده است.
مرحوم سید محمد فشاركی، از بزرگ ترین شاگردان میرزای شیرازی و استاد حاج شیخ عبدالكریم حائری است. مرحوم حائری می گوید:
من از استاد خود، آیة الله فشاركی شنیدم كه فرمود: آن هنگامی كه میرزای شیرازی اوّل درگذشتند، رفتم منزل، دیدم مثل این كه در دل ام یك نشاطی هست، هر چه اندیشیدم جای نشاطی نبود، میرزای شیرازی در گذشته، استاد و مربی من بوده… مدتی اندیشیدم ببینم كجا خراب شده، این نشاط مالِ چیست؟ بالأخره به این نتیجه رسیدم كه شاید نشاط از این است كه همین روزها من مرجع تقلید می شوم. بلند شدم رفتم حرم و از حضرت خواستم كه این خطر را از من رفع كند؛ گویا حس می كنم كه تمایل به ریاست دارم.
ایشان تا صبح در حرم به سر می برد و صبح وقتی برای تشییع جنازه می آید، او را با چشمانی پر التهاب می بینند و معلوم بوده كه همه ی شب را مشغول گریه بوده است و بالأخره تلاش كرد و زیربار ریاست نرفت.
مشاوره در اعلمیّت
مرحوم آیة الله سید احمد زنجانی قدس سره می نویسد:فرزند مرحوم سید محمد فشاركی رحمهم الله فرموده است: بعد از وفات میرزای شیرازی بزرگ، پدرم توسط من به مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی پیغام داد كه “اگر شما خود را اعلم از من می دانید بفرمایید تا من زن و بچه ام را، در امرِ تقلید، به شما ارجاع دهم و اگر مرا اعلم می دانید شما خانواده ی خود را در مسئله ی تقلید، به من ارجاع دهید".
هنگامی كه این پیام را به میرزا رساندم، تأمّلی كرده و فرمود: «خدمت آقا عرض كنید كه آقا خودشان، چه گونه می دانند؟». من این سؤال را، كه به منزله ی جواب بود، خدمت پدرم عرض كردم. پدرم فرمود: «برو عرض كن كه: شما در اعلمیّت، چه چیز را میزان و معیار می دانید؟ اگر دقّت نظر، میزان باشد، شما اعلم اید، و اگر فهمِ عرفی معیار باشد، من اعلم ام».
من، دو باره این پیام را به میرزا رساندم. ایشان باز تأمّلی كرده و فرمودند: «خودشان كدام یك از این دو را میزان قرار می دهند؟»
من بازگشتم و این جواب را كه سؤال بود، ابلاغ كردم. آقا تأمّلی كرد و فرمود: «بعید نیست كه دقّت نظر، میزان و ملاك اعلمیّت باشد. آن گاه فرمود كه همگی از میرزای شیرازی تقلید كنیم.»
لوازم مرجعیّت
هنگامی كه برای قبول مرجعیت، به آیة الله سید محمد فشاركی قدس سره مراجعه كردند، فرمود: «من، شایسته ی مرجعیّت نیستم؛ زیرا، ریاست شرعی، به جز علم فقه و شناختِ احكام، امور دیگری از قبیلِ آگاهی از مسایل سیاسی و شناختن موقعیّت امور جاری و موضع گیری های درست در هر كار را نیز لازم دارد و اگر من در این كار دخالت كنم، به تباهی كشیده می شود. برای من، غیر از تدریس، كار دیگری جایز نیست». و بدین گونه این عالمِ نَفْس كُشته، مردم را به میرزا محمد تقی شیرازی ارجاع می دهد.
دفع بیماری وبا
مرجع تقلید زمان خود مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری مؤ سس حوزه علمیه قم نقل كرد: مدتی در شهر سامراء نزد مرحوم آیت الله العظمی میرزای شیرازی(متوفی 1312 قمری) درس می خواندیم، روزی در وسط درس استاد بزرگ ما آیت الله سید محمد فشاركی(متوفی 1315 قمری) وارد شد، در حالی كه بسیار مضطرب و نگران بود، علت نگرانیش این بود كه بیماری مسری وبا در عراق شیوع یافته بود و بسیاری از مردم را كشته بود، آقا سید محمد فشاركی فرمود: آیا شما مرا مجتهد می دانید؟ گفتیم آری، فرمود: آیا مرا عادل می دانید؟ گفتیم آری(منظور او این بود كه پس از تایید، حكمی صادر كند) آنگاه گفت: من به تمام شیعیان سامره از زن و مرد حكم می كنم كه هر یك از آنها یك بار زیارت عاشورا را به نیابت از مادر امام زمان علیه السلام بخوانند، و آن مادر بزرگوار را در نزد فرزند بزرگوارش شفیع قرار دهند كه امام زمان علیه السلام پیش خدای بزرگ از ما شفاعت نماید تا خداوند شیعیان سامراء را از بیماری وبا حفظ گرداند. مرحوم آیت الله حائری گوید: وقتی كه این حكم از مرحوم آیت الله سید محمد فشاركی صادر شد، چون خطر مرگ در میان بود، همه شیعیان اطاعت نمودند و در نتیجه، یك نفر شیعه در سامراه تلف نگردید، و خداوند متعال شیعیان را از این بلای عمومی نجات بخشید.
مرحوم سید محمد فشاركی، استاد اصول و فقه با همه علم و فضیلتی كه داشت، در كمال فقر و نیاز مادی زندگی می كرد. آیةالله حائری در دوران طلبگی چندین سال تكفل مخارج استادش و پس از رحلت او تكفل خرج فرزندان او را بر عهده داشت و از درآمد اندكی كه پیدامی كرد، آنان را بر خویشتن ایثار و مقدم می شمرد در صورتی كه خود كمال نیاز را داشت. بعدها نیز تقریرات و مباحث درس استاد بزرگوارش، سید محمد فشاركی را تحریر نمود.
شاگردان وی
1- مرحوم میرزای نائینی(آیت الله العظمی میرزا محمدحسین غروی نائینی)
2- مرحوم آیت الله العظمی شیخ محمدرضا نجفی مسجد شاهی كه دارای تالیفات متعددیست و در كتاب وقایة الذهان خود نیز شرح حال مرحوم فشاركی را آورده است
3- مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبد الكریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم. ضمنا كتاب تقریرات ایشان تحریر بیانات مرحوم فشاركیست
4- مرحوم سیدحسن مدرس نماینده مجلس
حل مشكل علمی ایشان توسط امام زمان (عج)
وی در یكی از موضوعات علمی دچار شبهه ای شد و هر چه بیشتر اندیشید، كمتر راه حلی یافت. مطلب را با علما در میان گذارد و هر كدام برای او پاسخی دادند، ولی هیچ یك جواب قانع كننده ای كه مشكل او را برطرف كند، ندادند و در نتیجه اشكال به قوت خود باقی بود.
آیت الله فشاركی می فرماید: به ناچار جهت حل اشكالم در بامدادی تصمیم گرفتم كه از شهر سامرا خارج شوم و دور از غوغای اجتماع و نقل و نقد محیط مدرسه درباره آن مساله بیاندیشم، لذا به سوی رودخانه پهناوری كه از كنار شهر می گذشت روان شدم.
امواج نشاط افزای شط كه همراه با نسیم ملایم، در حركت بود، افكار خمود و خسته هر انسانی را به جنبش می آورد.
من در ساحل شط ولی در جای گودی كه آب هنگام طغیان بوجود آورده بود، و در اعمال اندیشه فرو شدم.
اما هنوز چندان در ژرفای اندیشه غوطه نزده بودم كه جوان عربی به گونه شبانان در برابرم پیدا شد و پرسید: سید محمد اینجا چه می كنی؟
من كه از این مزاحمت برآشفته بودم، گفتم: شما به ما چكار؟ دنبال كار خود برو، من می خواهم در مساله ای فكر كنم!
جوان پرسید: مساله چیست؟ بیان كن تا بشنوم!
و چون می خواستم هرچه زودتر این جوان عرب را از خود دور كنم، مساله مورد گفتگو را از اول دقیقاً بیان نمودم و آن جوان سراپا گوش بود و همه را درك می كرد، اری از قیافه او فهمیدم كه مطالب را خوب می فهمد!
من مشغول بیان مساله و مقدمه چینی بودم كه آن جوان فرمود:
«سید محمد؛ در این مقدمه اشتباه كردی كه به نتیجه غلط و شبهه زا رسیدی»!
و چون ایراد آن مقدمه را تذكر داد، یك مرتبه تمام شبهاتم برطرف شد و كوچكترین اشكالی در ذهنم نماند.
جوان عرب رفت و سپس به این فكر افتادم كه این عرب بیابانی كی بود؟ از كجا آمد؟ و به كجا رفت؟ خوبست از او سوال كنم. اما همین كه از گودی بیرون آمدم و به اطراف نگریستم اثری حتی از رد پای مباركش هم نیافتم و آنگاه دانستم مورد عنایت خاص حضرت مهدی علیه السلام قرار گرفتم و متاسفانه وقت حضور، او را نشناختم.
زعشقت واله و حیران منــــــم من
چو مجنون زار و سرگردان منم من
گهی در جستجویت سوی گـــــلزار
گـــهی چون جغد در ویران منم من
دل آراما، دل آرامی نـــــــــــدارد
زهجــرت بی سر و سامان منم من
طبیبانــــه بیـــا انـــدر كنـــــــــارم
دچار درد بی درمــــــــــان منم من
به شهر و كوچه و دشت و بیـــابان
سراسیمه زنـــــــــان گریان منم من
الا ای یوسف زهرا چو «ناصر»
زهجرت در غم و حرمــــن منم من
از وی آثاری مانند اصاله البرائه، الاغسال، الفروع المحمدیه، مجموعه رسالاتی در فقه و غیره، شرح اوائل رساله البرائه شیخ انصاری، رساله ای در خلل به جا مانده است.
سفر به دیار باقی
وفات وی را در 1316 قمری 1277 شمسی دانسته اند. محل دفن وی یكی از حجره های صحن مقدس علوی است.