وقتی پسری به راحتی به محبوبش میرسد ، براحتی هم او را رها می کند.
مردی در تاریکی بیابان، برگ چکی را گم کرد که چند صد میلیون تومان ارزش داشت. هرچه گشت آن را نیافت. در آخر ورقه ای را در تاریکی پیدا کرد و آن را آتش زد تا در روشنایی، آن چک ارزشمند ش را بیابد. در نهایت آن را نیافت و صبح هنگام متوجه شد که آن برگه، همان سرمایه او بوده است که از دست داده است.
برخی از دختران امروزی مانند این مرد هستند. خداوند مردان را چنان آفریده است که نیازمند و محتاج به تشکیل خانواده و داشتن همسر باشند و مردان حاضرند برای شنیدن صدای محبوب خود هر کاری بکنند، آنان برای شنیدن یک کلمه ی ” بله “ بر سر سفره عقد، حاضرند همه چیز را تقدیم محبوب شان بکنند.
آیا عاقلانه است که دختری ساعت ها با پسری که معلوم نیست تا به حال با چند نفر رابطه داشته است، به گفت و گو بنشیند بی آنکه آن پسر کم ترین بهایی را برای این هم صحبتی داده باشد؟
وقتی دختران امروز قدر خود را نمی دانند و وجود خود را رایگان در اختیار هر کس و نا کسی می گذارند، آیا انتظار می رود که پسران قدر آنان را بدانند؟
طبیعی است پسری که به راحتی به محبوبش رسیده قدر او را ندانسته و به راحتی هم او را رها می کند؟