اردو
برگزاری اردوی فرهنگی تفریحی به استان گیلان،منطقه توریستی سرولات با حضور طلاب و کادر
🔻محمودبابوئی معاون فرهنگی مدرسه گفت: هدف از برگزاری اردو در پایان ترم تحصیلی ایجاد روحیه و نشاط همراه با تفریحات سالم، کسب تجربه در زمینه های مختلف،تقویت روحیه اعتماد به نفس و هم زیستی در شرایط خارج از زندگی معمولی خانوادگی و… می باشد. وی خاطر نشان کرد: اردوی تفریحی استان گیلان در تاریخ28 و 29آذر برگزار گردید. محمودبابوئی افزود: طلاب و کادر در این اردو از زیارت امام زاده حسین و فاتحه خوانی قبر شهید شیرودی در شیرود،رفتن به دریا،نماز جماعت،قرائت دسته جمعی دعای توسل،اسکان در بومگردی مشتی مریم سرولات،برگزاری جشن یلدا بهره مند گشتند.
حدیث روز
امام محمدباقر(علیه السلام):
▪️كلُ عَيْنٍ باكِيَةٌ يَوْمَ القِيامَةِ اِلاّ ثَلاثَ عُيُونٍ: عَيْنٌ سَهَـرَتْ فِى سَبـيلِ اللّه ِ. وَ عَيْنٌ فاضَت مِنْ خَشْيَةِ اللّه ِ. وَ عَيْنٌ غَضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّه ِ.
▪️روز قيامت همه چشم ها گريان است مگر سه چشم:
چشمى كه در راه خدا بيدار مانده است
چشمى كه از خوف خدا گريسته است
چشمى كه از محارم الهى فرو بسته شده است.
معدن الجواهر و رياضة الخواطر، ص 34
اطعام دهی به مناسبت شهادت امام محمد باقر علی السلام
کلام خدا
معرفی کتاب
معرفی و بیان خلاصه ای از کتاب از چیزی نمی ترسیدم به مناسبت سومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی
جلسه اخلاقی اساتید با ریاست هیأت أمنای مدرسه
مراسم بزرگداشت بانوی انقلاب مرحومه خانم دباغ رضوان الله
برپایی نمایشگاه به مناسبت بزرگداشت مرحومه خانم دباغ_هفته بسیج_میلاد با سعادت حضرت زینب سلام الله
برگزاری مراسم ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
برگزاری کلاس اخلاق با حضور مدیریت محترم مدرسه
برگزاری کلاس اخلاق با حضور مدیریت محترم مدرسه
برگزاری مراسم به مناسبت روز نوجوان و بسیج داش آموزی با حضور فرماندار
نشست صمیمانه معاون فرهنگی مدرسه با طلاب
جلسه اخلاق عمومی توسط معاون فرهنگی مدرسه با موضوع اراده و اعتماد به نفس برگزار گردید.
مباحثه سیر مطالعاتی کتاب حجاب شهید مطهری ویژه طلاب پایه اول و دوم
برگزاری مراسم طلیعه حضور -طلاب الزهرا کلاردشت ،طلاب الزهرا محمود آباد و فاطمیه بابل_سخنران اخلاقی خانم دباغ
برگزاری کلاس اخلاقی با موضوع شرح مناجات شعبانیه
برگزاری جلسه شورای اداری در مدرسه علمیه الزهرا (س) کلاردشت
جلسه اخلاقی رئیس هیئت امنا مدرسه علمیه الزهرا (س) کلاردشت با کادر مدرسه
در جمع معاونین ، کتابدار و مسئولین خوابگاه، مسئول محترم حوزه علمیه الزهرا(س) کلاردشت حجت الاسلام و المسلمین سید محسن دیباجی ضمن عرض تبریک به مناسبت ولادت با سعادت رسول اکرم(ص) و امام صادق(ع) تصریح کرد: رسول گرامی اسلام(ص) امور زندگی خود را همانند مسائل عبادی بر اساس توجه به قرآن تنظیم می کرد.چنانچه در بی توجهی به دنیا و ساده زیستی آن حضرت از امام صادق(ع) و امام باقر(ع) نقل شده که مخازن عالم و کلیدهای آن به رسول اکرم(ص) ارائه شد و او را در انتخاب آنها مخیر کردند بدون اینکه از مقام آن حضرت کاسته شود. ولی آن بزرگوار در بیان انتخاب زندگی ساده برای خود و نیز عدم پذیرش آن فرمود:«الدنیا دار من لادار له و لها یجمع من لا عقل له»
وی در آخر خاطر نشان کرد: این بی توجهی به مظاهر دنیا و بی رغبتی به آنها نشانه توجه تام رسول اکرم(ص) به معارف قرآن است و از جمله آیاتی که به این مطلب اشاره دارد آیه «فلاتعجبک أموالهم و لا اولادهم» دارایی ها و فرزندان کفار و متکاثران دنیا تو را به شگفت در نیاورد زیرا خدای سبحان عده ای را با مال و فرزند که فتنه اند عذاب می کند.و همچنین آیه «انما اموالکم و اولادکم فتنه» کسانی که در جمع مال و پیدایش و پرورش اولاد حدود الهی را رعایت نکنند گرفتار فتنه اند.
احوالات دنیا در کلام معصومین(ع)
حضرت امام هادی سلام الله علیه فرمود:
دنیا بازاری است که آدمیان در آن اشتغال به کسب و تجارت دارند! و لذا گروهی با به دست آوردن سود فراوان اُخروی از این بازار بیرون می روند و در بهشت ابدی برخوردار از منافع کسب و کار دنیوی خود می گردند! و گروهی سرمایه ی گرانبهای عمر را در راه اشباع شهوات نفسانی و التذاذ از لذات حیوانی تلف کرده اند و با زیان و خسران غیر قابل جبران، بیرون رفته و مبتلا به عذاب های دردناک جاودان گشته اند!
منبع: بحارالانوار،جلد 75،صفحه 366
آیا می دانید ارزش زمان چقدر است؟؟؟؟
منبع:خنیفر، حسین، مهارتهای مدیریت زمان از دانش تا روش،قم، نصایح،1390.
منافع گریه بر بدن و روان انسان
نوشته اند اگر کسی بخواهد رقّت قلب پیدا کند، نازک دل شود، که فرض کنید در نماز، شنیدن مصائب اهل بیت(ع) ،خوب گریه کند، گریه ای که ثابت شده که در حکم دارو است. حجت الإسلام حسین انصاریان در یکی از سخنرانیهایشان نقل می کردند که:من برای کسی که از آمریکا به ایران آمده بود، نیم ساعت درباه ی گریه صحبت کردم. به من گفت: یعنی شما می توانید هر شب گریه داشته باشید؟ گفتم: بله، خیلی از مردها و زنهای ما هنوز نماز شب می خوانند و در آن، خصوصاً در رکعت آخر و در قنوت نماز وتر، در ” یارب یا رب” و ” العفو” گفتن، بسیار گریه می کنند. ماه رمضان، شب های احیا، محرم و صفر، شهادت ائمه و فاطمه زهرا: گریه می کنند. گفت: پس شما باد خیلی سالم باشید. گفتم: اتفاقاً خیلی از مردم ما سالم هستند. بیماری های غربی ها و آمریکایی ها را ندارند. نه از نظر بدن و نه از نظر روح. ما به اندازه ی کشورهای غربی، دیوانه، دارای ضعف عصبی، افسرده و خودکشی نداریم.
افرادی که دچار این مسائل می شوند، در زندگی خود خلأ دارند. بعد گفت: در آمریکا چند سال است که دکترهایی تربیت شده اند و در مطب می نشینند، مریض که می آید، پرونده اش را روی تخصص خود تکمیل می کنند، بعد به مریض می گویند: شما چند روز، جای خلوتی را پیدا کنید که راحت گریه کنید، آن وقت خوب می شوید.گفتم: پس بشنو از جلال الدین مولوی که در هفتصد سال قبل، در قرن ششم و هفتم، براساس معارف اسلامی فرموده:
گریه بر هر درد بی درمان دواست چشم گریان، چشمه ی فیض خداست
کلمه دوا، خیلی جالب است. در قرآن نیز آمده است:
( أَعیُنَهُم تَفِیضُ مِنَ الدَّمعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الحَقِّ)(1)
دو چشم آنان فراوان اشک می ریزد، برای معرفتی که به حق پیداکرده اند.
تا نگرید ابر کی خنددچمن تانگرید طفل کی جوشد لبن(2)
این گریه را چه کسی به بچه یاد داده است که تا به دنیا می آید، گریه می کند؟ تا گرسنه می شود، تا به او اخم می کنند،تا بر سرش داد می کشند، گریه می کند. این اسلحه را چه کسی به او داده است که از خودش دفاع کند؟ اگر گریه خوب نبود که به ما نمی دادند.
منبع:انصاریان،حسین،حلال و حرام مالی،قم،دارالعرفان،1393.
…………………………
1- مائده(5):83؛” دیدگانش را می بینی به سبب آنچه از حق شناخته اند، لبریز از اشک می شود.”
2- مولوی
استفاده از فرصت های یادگیری
از هر فرصتی برای یاد گرفتن و آموختن استفاده کنید. شما در یک فصل طلایی قرار دارید. کسانی که برای آموختن، از سنین جوانی( یعنی حدود شانزده- هفده و هجده سالگی) دوران طلبگی و تکرار نشدنی دارند. اگر انسان بخواهد بیاموزد، باید در این مدت یاد بگیرد.این بزرگانی که ملاحظه می کنید، مهم ترین تحقیقات و اساسی ترین فکرها و کارهایشان در این دوران بوده است، یا مایه اش را در این دوران به دست آورده و بعد ازآن استفاده کرده اند. این دوران، دوران بسیار مهمی است. اگر شخصی این دوران را به بی کاری، کم کاری، بی توجهی و بیهودگی در محیط درس یا خارج آن صرف کند، خسارت بزرگی به او شده است.(1)
امروز دیگر روزی نیست که ما اجازه بدهیم، یک روز یا یک ساعت از عمر جوانی متدین و آماده برای تلاش و مجاهدت در راه دین- یعنی یک طلبه- هدر رود.طلبه، این است. اگر طلبه متدین نبود، طلبه نمی شد. اگر برای مجاهدت در راه دین آمادگی نداشت، طلبه نمی شد. حتی شاید بشود گفت که اگر عاشقانه این راه را دوست نمی داشت، طلبه نمی شد. بنابراین، جوانی با این خصوصیات، در روزی که اسلام توفیق پیدا کرده است یک نظام مبتنی بر اندیشه و تفکر و جهان بینی را در معرض دید بشریت قرار بدهد، نباید وقتش هدر رود. حوزه باید وقت او را به بهترین شکلی پر کند و از وقتش بهترین استفاده را ببرد و از او انسانی بسازد که می تواند امروز برای نظام اسلامی آبرو باشد و هدف توسعه و رواج و شناخته شدن اسلام را تأمین بکند.(2)
………………………………………..
1- دیدار با روحانیون و طلاب ایرانی و خارجی در مدرسه فیضیه قم 1374/09/16
2- دیدار با مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم 1369/11/04
سیمای آرمانی طلبه در نگاه مقام معظم رهبری( مد ظله العالی)، محمد عالم زاده نوری
کلمات گفته شده پس گرفته نمی شوند
یک کشاورز به همسایه اش تهمت زد. با پی بردن به اشتباهش، پیش کشیش رفت تا طلب عفو نماید. کشیش به او گفت کیسه ای پر از پَر کن و آن ها را در وسط شهر رها کن. کشاورز همین کاری که کشیش گفته بود، انجام داد. سپس کشیش از او خواست برود و پَرها را جمع کرده و در کیسه بگذارد.
کشاورز تلاش کرد، اما نتوانست. زیرا آنها را در سراسر شهر پخش شده بودند. وقتی او با کیسه ی خالی برگشت، کشیش گفت همین امر در مورد کلمات تهمت آمیز شما صادق است. شما به راحتی کلمات ناخوشایندد را از دهانتان رها کردید و اکنون نمی توانید آن ها را جمع کنید. بنابراین باید در انتخاب حرف هایمان خیلی دقّت کنیم.
آثار سوءغیبت در زندگی دنیوی
غیبت نکنید
به یاد داشته باشید، فردی که برای شما غیت می کند، پشت سر، در مورد شما نیز غیبت می کند. غیبت و دروغ گفتن کاملاً به هم مربوطند. فرد غیبت کننده چیزی را به سرعت می شنود و هنگام فراغت آن را تکرار می کند. فرد غیبت کننده به کسب و کار خود اهمیت نمی دهد زیرا او نه فکر دارد و نه کسب و کار. شخص بدگو بیشترمتمرکز است به آنچه که از این طرف و آن طرف می شنود تا آن چه که خود می شنود. غیبت و بدگویی هنر گفتن نباید گفتنی ها است. فردی چه قدر خوب گفت که ” افراد کوچک درباره ی سایر افراد صحبت می کنند، افراد معمولی درباره ی چیز ها صحبت می کنند، افراد بزرگ درباره ی ایده ها صحبت می کنند".
غیبت و بدگویی می تواند به افترا و انحراف شخصیّت منجر شود. افرادی که به شایعات و بدگوییی ها گوش می دهند گناهشان به اندازه ی افرادی است که بدگویی می کنند.
شخص غیبت کننده به تله ی دهان خودش گرفتار می شود. غیبت کننده برای عدالت احترام و ارزش قایل نیست. غیبت دل ها رامی شکند، زندگی ها را به هم می ریزد،نیرنگ و سوء به وجود می آورد و فرد ناتوان را قربانی می کند. ردیابی غیبت را مشکل می توان تعقیب کرد، زیرا ماهیّت یا نامی ندارد. غیبت اعتبارها را از بین می برد، حکومت ها را تغییر می دهد، ازدوج ها را بهم می زند، آینده ی شغلی را تیره می کند،موجب گریه های بی گناه می شود، دل ها می شکند و بی خوابی های شبانه را به وجود می آورد. هنگامی که در مقابل موقعیّت منجر به غیبت قرار می گیرید، از خودتان بپرسید.
- آیا این موضوع حقیقت دارد؟
- آیا آبرومندانه و مناسب است؟
- آیا این امر لازم است؟
- آیا من شایعه پخش می کنم؟
- آیا درباره ی دیگران چیزهای مثبت می گویم؟
- آیا دیگران را تشویق می کنم تا بدگویی کنند؟
- آیا گفت و گوی من با عبارت ” به هیچ کس نگویید” شروع می شود؟
- آیا می توانم آن را محرمانه نگه دارم؟
از غیبت و بدگویی خودداری نمایید و به یاد داشته باشید حرف های کوچک از دهان های گنده خارج می شوند.
به کودکانمان یاد دهیم چگونه زندگی کنند.
دنیا می خواهی نمازشب بخوان،آخرت می خواهی نماز شب بخوان.
در احوالات مرحوم علامه طباطبائی(ره) آمده است که ایشان می فرماید: « در اوایل طلبگی علاقه زیادی به تحصیل داشتم. ولی هرچه می خواندم نمی فهمیدم. به نجف رفتم. یازده سال آنجا مشغول یادگیری فقه، اصول، فلسفه و عرفان شدم.» ایشان در ادامه می گوید وقتی در نجف بودم، ناگاه دستی بر شانه ام احساس کردم که گفت: ” فرزندم! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان.» و او مرحوم آیت الله بادکوبه ای استاد علامه طباطبائی بود.
کتاب خوشه چینان خرمن اهل بیت(ع)، ج1، ص2.
از فواید آیة الکرسی؛ داستان یک دختر مسلمان در آمریکا
شبی دختر مسلمانی در نیویورک از پوهنتون به سمت خانه پیاده می رفت.
پس از مدتی متوجه شد که مردی با ژاکت کلاه دار که سعی در پنهان نمودن چهره اش می کند او را تعقیب می کند. بسیار وحشت زده شد و شروع کرد به خواندن آیة الکرسی و توکل کرد به الله سبحان وتعالی. الحمدلله به خیر گذشت و دختر سلامت به خانه رسید. ولی فردای آن روز در اخبار شنید که دیشب به دختری در همان محل و همان ساعت شب تجاوز شده و جسد دختر را میان دو ساختمان پیدا کرده اند. پلیس از مردم خواست که اگر کسی شاهد هست به اداره پلیس برود تا قاتل را شناسایی کند. دختر به اداره پلس می رود و ماجرا را به پلیس می گوید و از بین 8 مرد که صف کشیده بودند دختر از پشت آینه دو طرفه قاتل را شناسایی می کند بعد پلیس از قاتل می پرسد که در همان شب یک دختر با حجاب را تعقیب می کردی. چرا به او حمله نکردی؟ قاتل گفت من ترسیدم چون دو مرد هیکل دار با او راه می رفتند.
نان حرام، شروع کننده همه ی مصیبت هاست.
زبان درنده ای است اگر رها شود، گاز می گیرد.
باتمام وجود گناه کردیم، اگر بندگی اش را می کردیم چه می کرد؟
ابوسعيد و مسئله پند و عبرت
ابوسعيد ابوالخير با جمعى از اصحاب از كنار دهى در نيشابور به طرف مقصدى میگذشتند.
مردى كنّاس مشغول خالى كردن چاه مستراح بود، اصحاب از بوى تعفن كثافات دماغ خود را گرفتند و به سرعت از آن محل گذشتند، ولى مشاهده كردند شيخ نيامد.
چون نظر كردند ديدند شيخ با حالت تفكر كنار كثافات ايستاده. فرياد زدند: استاد! بيا.
فرمود: میآيم، پس از مدتى تأمل در كنار كثافات به سوى اصحاب روان شد، چون به آنان رسيد، عرضه داشتند: اى راهنما! براى چه كنار كثافات ايستادى؟
فرمود: چون شما دماغ خود گرفتيد و به سرعت حركت خود افزوديد، آوازى از كثافات و فضولات برخاست كه هان اى روندگان! ديروز ما با حالتى طيب و طاهر و پاكيزه و رنگ و بويى بسيار عالى بر سر بازار به صورت سبزيجات و ميوه جات و حبوبات قرار داشتيم و شما بنیآدم به خاطر به دست آوردن ما، بر سر و بار يكديگر مىزديد و به انواع
حيله ها و خدعه ها متوسل میگشتيد و از هيچ گونه تقلب و زورى خوددارى نمیكرديد، چون ما را به دست آورديد خورديد، ما بر اثر چند ساعت همنشينى با شما تبديل به اين حال گشته و به اين سيه روزى افتاديم، به جاى اينكه ما از شما فرار كنيم، شمايى كه باعث اين تيرهبختى براى ما شديد، شما از ما فرار مىكنيد؟! اى اف بر شما!!
من كنار كثافات ايستاده و به پند و نصيحت آنان گوش فرا داده تا شايد عبرتى از آنان بگيرم!
هدف از ازدواج در یک جمله
قرار نیست به هم برسیم…
قرار است با کمک هم، به خدا برسیم.
علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) می فرمودند:
ازدواج برای انشاء صورت انسانی است نه برای اطفاء شهوت حیوانی.
امتحان علامه محمدتقی جعفری با زیباترین دختر دنیا
یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم.
به گزارش تبیان، از علامه محمدتقی جعفری می پرسند چی شد كه به این كمالات رسیدی ؟!
ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میكنن و اظهار میكنند كه هر چه دارند از كراماتی است كه بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده:
«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت.
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (10 الی 21 مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می شد . آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که ، عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آن سال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع!
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد . عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید . سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی.
گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟
معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار ).
نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است.
یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود.
پرسیدم این آقا کیست؟
گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود.
نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟
نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم،خیلی منقلب شدند.
خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».