واگویه های دل؛ مناجات باخدا
26 آذر 1392
احساس غریبی دارم که وصف پذیر نیست؛ فقط اشک می تواند واگویه های دلم را بازگو کند.
خدایا، تو را سپاس که اشک را آفریدی تا مرهم زخم های دلِ دلسوختگانت باشد.
برای کدامین دردهایم سیل اشک روان کنم؟
دیگر مرا یارای اشک ریختن نیست، آخِر چگونه سر از خجلت بر آورم که روی برگشتن ندارم؟
باخود می اندیشم که آیا این بار واقعاً بر می گردم یا باز خود را به سُخره گرفته ام؟
ناگاه نسیمی صورتم را که خیس اشک است، نوازش می دهد و نجواکنان می گوید:
«از رحمت خدایت نومید مباش که خدا همه ی گناهانت را می آمرزد»(مضمون ترجمه ی ترجمه ی قسمتی از آیه ی 53 سور ی زمر)،
و از سر صدق توبه نما و به حقیقت بگو «آمدم»